چن روز بعد که خاله طاهرم تنهابود و شوهرش نبود خواست که منو پری باهاش بریم خونشون وشب هم.همونجابمونیم چون فرداش هم جمعه (31اردیبهشت ودوروزبعدش نیمه شعبان)بود وتعطیل بودم قبول کردم و رفتیم ....قبلا گفتم که خونه و مغازه علیرضا اینا تومحله خونه خالم بود نزدیک غروب بود که من و پری حاضرشدیم بریم خونه خالم چون خالم زودتررفته بود ما تنها رفتیم ...نزدیک خونه خالم که رسیدیم یهو پری گفت وای چیپس نگرفتیم (ازا,اولین,دیدار,مدتها,استارت,آشنایی,ورابطه ...ادامه مطلب
My whole world changed the second i looked into your eyes.تمام دنیای من اون لحظه ای که به چشم هات نگاه کردم تغییر کرد.... ******* #سوم خرداد95 ساعت 2نیمه شب اولین باری ک باهم قرارگذاشتیم همدیگرو ازنزدیک ببینیم اونم توی شب مهتابی و پرستاره .....توسکوت نیمه شب .....یه جای دنج ....بوی عطرت و صدای ارامبخشت ....خنده های دلنشینت واسترس و هیجان وترس .....ولی حس وحال خوب کنارت :),اولین,دیداروقرارمون ...ادامه مطلب