فصل دوم /اولین دیدار بعد مدتها +استارت آشنایی ورابطه

ساخت وبلاگ

چن روز بعد که خاله طاهرم تنهابود و شوهرش نبود خواست که منو پری باهاش بریم خونشون وشب هم.همونجابمونیم چون فرداش هم جمعه (31اردیبهشت ودوروزبعدش نیمه شعبان)بود وتعطیل بودم قبول کردم و رفتیم ....

قبلا گفتم که خونه و مغازه علیرضا اینا تومحله خونه خالم بود نزدیک غروب بود که من و پری حاضرشدیم بریم خونه خالم چون خالم زودتررفته بود ما تنها رفتیم ...نزدیک خونه خالم که رسیدیم یهو پری گفت وای چیپس نگرفتیم (ازاونجایی که علاقه شدیدی به چیپس وماست داشتیم باید جورمیشد )گفتم خب برگردیم بریم از مغازه بگیریم پری گفت کجا مگه خلی اینجا مغازه هس چیپس و پفکم داره گفتم نه نداره گفت من میدونم داره میگی نه بیابریم ببین وقتی مغازه رو بهم نشون داد تعجب کردم که چطورمن تاحالا اونجارو ندیده بودم وخبرنداشتم اونجامغازس ....داشتیم میرفتیم سمت مغازه پرسیدم مغازه کیه گفت مال همون علیرضااصغری ایناس مغازشونوعوض کردن واوردن اینجا ولی فکرنکنم خودش بیادمغازشون ...اینوکه گفت اول یکم اخم.کردم وتودلم.گفتم امیدوارم خودش نباشه که بازبخواداخم کنه و خودشوبگیره منم که اصلا طاقت این رفتارو ندارم ...رسیدیم جلودرمغازه یهو دیدم بعععله خودشه :/ تودلم فقط به پری فحش میدادم اول پریوفرستادم داخل تا واردمغازه شدیم علی درحالیکه تکیه داده بود به میز و هندزفری توگوشش و سرش توگوشیش و لم داده بود بادیدن ما برق ازچشماش پرید سریع هندزفریوازگوشش دراورد وتابلوبود که سوپرایزشده خخخخ والبته خودمم اصلاامادگیشونداشتم اونجاببینمش ...سلام کردیم و یه نگاه به قفسه هاش پرسیدم چیپس دارین گفت نه نداریم گفتم بااش ممنون اونم گفت خواهش میکنم بسلامت و سریع ازمغازه اومدم بیرون پری هم میخندید گفتم مرض دیدی میگم نداره هی بگوداره همبنومیخواستی ولی اون فقط به حرکت علی میخندید گفت چراانقدر بادیدن ما رنگ از صورتش پرید انگارجن دیده :/ ازاین حرفش خندم گرفت چون واقعاهمین بود وگفتم فکرکنم داشت بادوس دخترشم چت میکرد مزاحمش شدیم بارم.خندیدیم و رفتیم.خونه خالم ...اونجا چون وای فای بود وپری هم توتبلتش تلگرامونصب کرده بود گفت فقط براامشب توهم.نصب کن یکم با ریحانه و بچه ها گپ بزنیم بااینکه بازم علاقه ای نداشتم قبول کردم و تلگراممونصب کردم ولی خب با وقتی که نصب نبود زیادفرقی نداشت یکم باریحانه دخترعموم.حرف ردم و اف میشدم تااینکه دیدم پری منوتویه گپ ادکرده که فقط خودشو سجادن گفتم چرا نگفتی گفت خب خوشت نیومدلفت بده گفتم باشه حالافعلاهستم یکم باسجاد کل کل کردیم و حوصلم سررف بیخیال شدم وتااینکه دیدم سجادهم ی نفردیگه روادکرد که اسمش Aliبود ولی عکسای پروفایلشونمیتونستم بازکنم چون حافظم خالی نمیشد وعکس بازنمیشد ...ازاینکارش خیلی عصبانی بودم که چرا غریبه هارو اوردتوگپ سریع به پری گفتم گفت نمیدونم کیه ازسجادبپرس رفتم توگپ ارخودسجادهم میپرسیدم گفت دوستمه میشناسیش هرچی گفتم بگو کدوم علی نه پری جوابمومیدادنه سجاد حتی چن بارخواستم لفت بدم پری نذاشت گفت صبرکن یه کارمهمی داریم بعد لفت بده گفتم باشه بعد رفتم دیدم که ازساعت 4بعدظهرم آنلاین نشده بود دیگه اخرای شب بود منم حسابی خسته بودم و ازطرفیم هیچکس جواب منونمیداد که این علی کیه وچخبره ....خواستم برم بخوابم ک سجاد. میگفت نرو وایسا رف زنگ زد بهش جواب نمیداد دیگه منم بیخیال کنجکاویم شدم خوابیدم ولی پری وسجاد بیداربودن تااینکه صبح جمعه بود وقتی بیدارشدم دیدم بعداینکه ماخوابیدیم علی توگپ پی ام داده بوده اونم 4_5صبح سلام کرده بود دیدم انگیسی هم تایپ میکنه بعد من رفتم. سلام وخوشامدگویی بهش ازش خواستم خودشومعرفی کنه که خیلی مودبانه معرفی کردخودشو وگفت علیرضام گفتم کدوم علیرضا گفت عکسای پروفایلم مشخصه گفتم بازنمیشه برام که گفت اصغری سجادهم.گفت همونکه اونروزبامن اومداموزشگاه ....که تازه فهمیدم بععععله خودشه ...هنگ بودم خب چرا سجاداونواورده توگپ اوناکه میدونستن من چقدرحساسم ....دیگه اهمیت ندادم ب دلیل کارسجاد چون میخواستم تلگرامموحذف کنم که بلزم اصرارای پری نذاشت گفتم من که نت ندارم چ فایده رفتم توگپ خداحافظی کردم و گفتم فعلا نت ندارم هروقت گرفتم باز میام فعلا خدافظی کردم وومن وپری برگشتیم خونه بابابزرگ ...

کلبه ی عاشقونه ی آقا علیرضا وآرزوخانومش...
ما را در سایت کلبه ی عاشقونه ی آقا علیرضا وآرزوخانومش دنبال می کنید

برچسب : اولین,دیدار,مدتها,استارت,آشنایی,ورابطه, نویسنده : ealirezoof بازدید : 259 تاريخ : سه شنبه 28 شهريور 1396 ساعت: 15:44