کلبه ی عاشقونه ی آقا علیرضا وآرزوخانومش

متن مرتبط با «آشنایی» در سایت کلبه ی عاشقونه ی آقا علیرضا وآرزوخانومش نوشته شده است

فصل اول / مقدمه آشناییمون

  • به خواست خدا قصه ی عشق ما ازجایی شروع میشه ک من یه دختر نوجوون بودم وتموم دغدغم درس و مدرسه بودوقتی هم بیرون میرفتم سعی میکردم شبیه یه آدم مغرور رفتارکنم و ازطرفی هم بااینکه سن کمی داشتم بازم شیطنت هم سنامونداشتم و همیشه سرم توکارخودم بوداون روزا همدم تنهاییام فقط دخترعموی گلم ریحانه بود وبس...وتنها چیزی که خیلی ناراحت یاخوشحالم میکرد اتفاقات مربوط ب مدرسه و درسام بود نه دغدغه ی دیگه ای کلا یه دخت,مقدمه,آشناییمون ...ادامه مطلب

  • فصل دوم /اولین دیدار بعد مدتها +استارت آشنایی ورابطه

  • چن روز بعد که خاله طاهرم تنهابود و شوهرش نبود خواست که منو پری باهاش بریم خونشون وشب هم.همونجابمونیم چون فرداش هم جمعه (31اردیبهشت ودوروزبعدش نیمه شعبان)بود وتعطیل بودم قبول کردم و رفتیم ....قبلا گفتم که خونه و مغازه علیرضا اینا تومحله خونه خالم بود نزدیک غروب بود که من و پری حاضرشدیم بریم خونه خالم چون خالم زودتررفته بود ما تنها رفتیم ...نزدیک خونه خالم که رسیدیم یهو پری گفت وای چیپس نگرفتیم (ازا,اولین,دیدار,مدتها,استارت,آشنایی,ورابطه ...ادامه مطلب

  • فصل دوم / مقدمه آشناییمون

  • چند سال گذشت ومن دیگه اون دختر مغروری که همه دغدغدش درسش بود نبودم ....با کلی اتفاقاتی که تو این چن سال افتاد و روزایی که گذشت دیگه خبری از غرورقبلی نبود ...مث همیشه تنهاییموحس میکردم اما ایندفعه بادلی شکسته و خسته ازهمه چی ....درسم و دبیرستانم تموم شده بود و دوبار کنکوردادم و هردوبارهم ناراضی ازنتیجم البته خودمم قبول دارم درس نخوندم که بخوام از نتایجم راضی باشم ...خلاصه دیپلممو گرفته بودم و پیش دانشگاهی هم تموم کرده بودم و میخواستم بازم برای کنکور اماده بشم ...اماخب بازم انگیزه ی قبلیونداشتم و اصلاحس خوبی به زندگی و روزام نداشتم ... فقط میگذروندم و بادرس وکتابام سعی میکردم خودموسرگرم کنم ...ولی چون یکسال تاکنکور مونده بود دیگه نمیخواستم مث سال قبلش فقط درس بخونم وتوخونه باشم ...خسته شده بودم ازاین تکرار و حسابی حوصلم سررفته بود تااینکه باخونوادم صحبت کردم و تصمیم گرفتم توی آموزشگاه رانندگی مشغول به کارشم و تا زمان کنکورم سرم گرم باشه هم.درسموبخونن وهم حوصلم سرنره ...اینطورشد که کارموتواآموزشگاه شروع کردم وصبح تا ظهر باابن.کار وقتم میگذشت و خوبیش این بود کسی که همکارم قراربودبشه دختری ,فصل دوم سریال قبول میکنم,فصل دوم سریال arrow,فصل دوم فریحا ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها