فصل دوم / مقدمه آشناییمون

ساخت وبلاگ

چند سال گذشت ومن دیگه اون دختر مغروری که همه دغدغدش درسش بود نبودم ....با کلی اتفاقاتی که تو این چن سال افتاد و روزایی که گذشت دیگه خبری از غرورقبلی نبود ...مث همیشه تنهاییموحس میکردم اما ایندفعه بادلی شکسته و خسته ازهمه چی ....درسم و دبیرستانم تموم شده بود و دوبار کنکوردادم و هردوبارهم ناراضی ازنتیجم البته خودمم قبول دارم درس نخوندم که بخوام از نتایجم راضی باشم ...

خلاصه دیپلممو گرفته بودم و پیش دانشگاهی هم تموم کرده بودم و میخواستم بازم برای کنکور اماده بشم ...اماخب بازم انگیزه ی قبلیونداشتم و اصلاحس خوبی به زندگی و روزام نداشتم ... فقط میگذروندم و بادرس وکتابام سعی میکردم خودموسرگرم کنم ...ولی چون یکسال تاکنکور مونده بود دیگه نمیخواستم مث سال قبلش فقط درس بخونم وتوخونه باشم ...خسته شده بودم ازاین تکرار و حسابی حوصلم سررفته بود تااینکه باخونوادم صحبت کردم و تصمیم گرفتم توی آموزشگاه رانندگی مشغول به کارشم و تا زمان کنکورم سرم گرم باشه هم.درسموبخونن وهم حوصلم سرنره ...اینطورشد که کارموتواآموزشگاه شروع کردم وصبح تا ظهر باابن.کار وقتم میگذشت و خوبیش این بود کسی که همکارم قراربودبشه دختری بود که همسن وسال خودم بود وقبلا هم تو دبیرستان دیده بودمش .حس کردم اینطوری بهترباشه ...یکی ازهمین روزاوقتی داشتم یه سری مشخصات رو تودفتر ثبت میکردم متوجه اومدن کسی شدم ک بعد چن سال دیدمش علیرضااومد اموزشگاه وبعدمدتها دیدمش ولی هنورم اون اخما و جدی بودنشوداشت تازه هنوزم خودشومیگرف کلاس میذاشت وهمین منوحرص میداد ...ازحرفاش بابقیه متوجه شدم که درسشوتموم کرده و چون کارت پایان خدمت نداره نمیتونه ثبت نام کنه و درگیر همین کاراش بود و گهگاهی میومد اموزشگاه برای پیگیری کاراش ...یه بارم ک اومد نشست روصندلی های طرف میزمن و با مدیرمون مزجی حرف میزد و راهنماییش میکرد ازونجافهمیدم پیش دانشگاهیشوتموم کرده و رشتشم مثل خودم تجربی بوده .بااینکه کاملاتودیدمن بود چون واس من خودشومیگرف سعی میکردم نادیدش بگیرم فکرنکنه خبریه خخخ کلا اخلاقم اینه با آدمای مغرور مثل خودشون رفتارمیکنم...چون اونم اصلا توجهی نمیکردمنم سرم توکارخودم بودوحرفاش که تموم شد رفت.اون موقع یه پسرقدبلندو لاغرتر بود که موهاشم دیگه مثل قبلا روپیشونیش نبود و بلکه موهاش کوتاه بودن .... بعداون دیگه اخرین بارنبود که اومداموزشگاه هر چن وقت یکبار میومد و خبر مزجیومیگرفت ...وهمین رفتارش خیلی برام عجیب بود اخه همیشه میومد تا جلودر که میرسید ومنم روبروی در مینشستم همیشه ی سوال تکراریو میپرسید منم خیلی جدی مثل خودش جوابشومیدادم و میرفت ....
- سلام خسته نباشید
- سلام مرسی بفرمایید
- اقامجتبی نیستن؟(بااینکه میبینه دراتاقش بازه و کسی نیس بازم سوال میکنه تازه فقطم تا جادراتاقم میومد وهمونجا وامیستاد)

- بفرماییدنخیر نیستن رفتن تاجایی کارداشتن
- باشه خودم باهاشون تماس میگیرم پس.خیلی ممنون خداحافظ شما
- (درحالیکه لجم میگرفت ازین سوال تکراریش یه عجببببب ته دلم میگفتم)بسلامت !
ومیرفت تا سری بعد که دقیقا همین سوال وحرکتو تکرارمیکرد ومیرفت .... تعجب میکردم که چرا اینطوریه خندم میگرفت و به دوستم میگفتم. اینومیشناسی ؟ولی نمیشناخت گفتم نمیدونم چرااین پسره اینطوریه هروز میاد دنبال مزجی باابنکه میتونه ی زنگ بهش بزنه و باخودش هماهنگ کنه بجای اینکه هروزبیاداین سوالوازمن بپرسه ....علی ازهمون باراولی که تواموزشگاه دیدمش متوجه شدم که بابقیه پسرایی که میدیدم ومیرفتن ومیومدن یه تفاوتی داشت واونم ادب و شخصیتی بود که از رفتاراش میشدفهمید ...وهمین برام جالب بود و باخودم فکر میکردم که کی بااین آدم مغرور دوسته واونجور که خودشومیگیره حتما ده بیستا دوس دختر داره اخه دخترا بیشتر جذب اینطور پسرامیشن ...ولی خب بازم چیزی نشنیده بودم که باکسی تومیامی دوست باشه وهمین کنجکاوم کرده بود فقط یه کنجکاوی کوچولو ...خلاصه علی میرفت میومد و من یه بار که پری از اموزشگاه خبرمیگرف براش از علی گفتم اونم خوب شناخت چون علی رفیق دوس پسر پری ک سجاد بودمیشد(پری وسجاد قبلا چن ماهی باهم بودن و اون موقع باهم ) و گفت رفیق سجاده اسمشم علیرضا اصغریه ... من بااینکه پروندش تواموزشگاه بود حتی توجهی به اسمش نکرده بودم چون خوشم نمیومد ازش ...تااینکه تایه اونروز فهمیدم اسمش چیه و بعد اونم که یه بار که منو پری بیرون بودیم موقع برگشت به خونه تو چن قدمی اموزشگاه توپیاده رودیدمش ...داشت از روبرومون میومد پری گف این همون پسره مغروره وقتی نگاکردم دیدم اره خودش بود یه لحظه بهم.نگاکردیم و رفت و پری گفت چه خودشم میگیره گفتم اره والا خندیدم .دیگه بعد ازاونروز ندیدمش تا اینکه ....

کلبه ی عاشقونه ی آقا علیرضا وآرزوخانومش...
ما را در سایت کلبه ی عاشقونه ی آقا علیرضا وآرزوخانومش دنبال می کنید

برچسب : فصل دوم سریال قبول میکنم,فصل دوم سریال arrow,فصل دوم فریحا, نویسنده : ealirezoof بازدید : 208 تاريخ : يکشنبه 5 دی 1395 ساعت: 3:35