alirezoo.loxblog.com

ساخت وبلاگ
alirezoo.loxblog.comاولین عید نوروز دوتاییاولین تولدم باتواولین تولدت باهماولین محرم دوتاییاولین ماه رمضون دوتاییاولین دیداروقرارموناولین یلدای دوتاییمونAlireza & Arezoo....فصل سومفصل دوم / مقدمه آشناییمون6ماه گذشتاولین لمس دستاتnh

http://alirezoo.loxblog.com loxblog.com fa loxblog.comloxblog.comhttp://alirezoo.loxblog.com/post.php?p=18<p># عیدسال 96 (لحظه تحویل سال 13:58)</p> <p>هردومون درگیر کارای خودمون بودیم ....ده دیقه قبل از تحویل سال تلفنی حرف زدیم و پیشاپیش عیدوبهم تبریک گفتیم ...عبایه عالمه حس خوب و خنده هات .....همرمان بالحظه تحویل سال 96 چت کردن باهات ....وبااینکه کنارم نبودی ولی اولین کسی که بهش سال نورو تبریک گفتم ....همراه یه دنیا آرزوی خوب و قشنگ واسه هردومون ....بهترین تحویل سال زندگی با بودنت توزندگیم و شروع بهارمون ....تعطیلات نوروز و اولین سیزده بدر باهات و ازدوردیدنت ...شب سیزده بدر و خواب نی نی مون ک تودیدی .... شروع دومین بهار باتو ....زیباترین بهارم باحضورتو رقم خورد.... توآرزوی هرسال و بهارمی ...نفسم میگیره وقتی که کنارمی :)</p>http://alirezoo.loxblog.com/post.php?p=18http://alirezoo.loxblog.com/post.php?p=17<p># 12بهمن 95</p> <p>یک روزقبل تولدم دیدنت ... هدیه ی قشنگ و سلیقه بی نظیرت(گردنبندو حلقه ی ست +یه دسته گل رز ناز +عکسش) ....دوتاپستونک بامزه و شوخی باحالت (مثلا هدیه تولدم بود )که کلی خندیدم D: بهترین تولد زندگیم فقط وفقط بخاطر وجودت ....</p>http://alirezoo.loxblog.com/post.php?p=17http://alirezoo.loxblog.com/post.php?p=16<p># 15آبان 95</p> <p>سه روز قبل تولدت دیدنت ....یه دیدار خوب....شب تولدت و من خونه داییم بودم .... یکم سردبودنمون ....یه بحث خیلی بد ....حس وحال بدهردومون ....قرار گذاشتن واسه دیدنت ....تویه جای خاص و هوای خیلییییی سرد ....زیر نور مهتاب و توتاریکی شب ....ازدوردیدنت و پریدن توبغلت با گریه ...ساعت 2تا 2ونیم توبغلت موندن....لباستو دراوردی دادی به من وخودت بایه لباس نازک ....دستامو رو شیکمت میذاشتی تا گرم بشه ..اشکامو بادستات پاک میکردی و آرومم میکردی آروم گرفتن تو آغوش گرم ومهربونت با کلی استرس وترس و آخرش بوس یهوییت ....تاساعت 3ونیم نیمه شب بیداربودنمون وحرف زدن باهم ....غروب تولدت و اومدنت جلو خونمون باماشین ....هدیه ای که واس تولدت گرفتم و گذاشتم توماشینت (یه ساعت مچی و یه دسته گل +عکسش)شب و تولدی که خونوادت برات گرفتن ...وبلاگی که برا تولدت برات ساختم (http://www.alieman.loxblog.ir)و آهنگی که برات فرستادم (خوشبختی _میثم ابراهیمی)و تولدت که با تموم بدی اولش ولی آخرش شیرین و قشنگ بود وبیادموندنی شد....توبه دنیا اومدی و بااومدنت دنیاروبهم دادی :)</p>http://alirezoo.loxblog.com/post.php?p=16http://alirezoo.loxblog.com/post.php?p=15<p>#بهترین حس وحال تومحرم امسال(10مهر 95)</p> <p>شبا هیئت رفتن منو تو ....مسجد که چن قدمی خونتون بودولی دورازخونه ما ....گاهی دیدنت تومسیر .... عزارداری خالصانت واسه امام حسین و زنجیر زدنت ....اولین باری که موقع زنجیرزدنت توهیئت همراهیت میکردم قدم به قدم ....موهای پریشونت و لباس مشکی که خیلی بهت میومد ....روزعاشورا و دلخوریت ازم ....اولین عاشورایی که داشتمت ولی ازدور ....شب شام غریبان و وهمچنان دلخوری ازم و شمعی که واسه رسیدن بهت روشن کردم و تویی که قشنگرین خواسته ی من از خدا وامام حسین بودی :)</p> <p></p>http://alirezoo.loxblog.com/post.php?p=15http://alirezoo.loxblog.com/post.php?p=14<p>#بهترین ماه رمضون زندگیم توسال 95</p> <p>من بیخیال کنکور پیش رو و مشغول کارتو آموزشگاه ....تو هم توشیرینی سرای سجاد اینا کمک سجاد میکردی ....روزه گرفتن دوتایی و شبا تا سحر بیداربودنمون و با تموم خستگیت وبیخوابیت حوصله و لبخندداشتنت ....قرارای نیمه شب واولین هدیه ی بامزت (میمون ناز+عکسش)....شبی ک تا اذون صبح وسحر پیش هم بودیم ....شبی که زنداییم فهمید همه چیو (ادکلن ک یادت رفته بود برامن بزنی برگشتی واسه زنداییم زدی :/ ) اولین باری ک گاز گرفتمت :) صبح زودی که چارتایی رفتیم دور دور ی جای دورترازشهر....اولین باری که دستتوگرفتم و لمست کردم ....اولین بغل ....اولین آهنگی که کنارت گوش دادم و خاطره انگیزشد (بارون پاییزی _یوسف زمانی)....اولین عید فطر باتو که من مسافرت بودم و چن روز ازت دورتر ....</p>http://alirezoo.loxblog.com/post.php?p=14http://alirezoo.loxblog.com/post.php?p=13<p>My whole world changed the second i looked into your eyes.<br />تمام دنیای من اون لحظه ای که به چشم هات نگاه کردم تغییر کرد....</p> <p>*******</p> <p>#سوم خرداد95 ساعت 2نیمه شب</p> <p>اولین باری ک باهم قرارگذاشتیم همدیگرو ازنزدیک ببینیم اونم توی شب مهتابی و پرستاره .....توسکوت نیمه شب .....یه جای دنج ....بوی عطرت و صدای ارامبخشت ....خنده های دلنشینت واسترس و هیجان وترس .....ولی حس وحال خوب کنارت :)</p>http://alirezoo.loxblog.com/post.php?p=13http://alirezoo.loxblog.com/post.php?p=12<p style="text-align: center;">#زمستون 95</p> <p style="text-align: center;">شبی که بااینکه یکم ازهم دلخوربودیم من خونه بابابزرگم وتوسرکاربودی ولی زنگ زدی هم یلدا رو بهم تبریک گفتی وآهنگی که برام فرستادی (نوازش _امیرتتلو )و همزمان 7ماهه شدن عشقمون :)</p>http://alirezoo.loxblog.com/post.php?p=12http://alirezoo.loxblog.com/post.php?p=11<p style="text-align: center;"><a href="http://doll-girl-3.blogfa.com/"><img src="http://dg.galman.jp/img/00fkq_71073/%E3%81%8D%E3%82%83%E3%82%8F%E3%81%9F%E3%82%93_l.gif" alt="きゃわたん デコメ" /></a></p> <p style="text-align: center;">ســــلام<img class="transparent" src="http://gazo.emoji7.jp/img/055ht_760616/%E3%83%90%E3%82%A4%E3%83%90%E3%82%A4_m.gif" alt="http://gazo.emoji7.jp/img/055ht_760616/%E3%83%90%E3%82%A4%E3%83%90%E3%82%A4_m.gif" /> به کلبه ی عاشقونه علی وآرزو خوش اومدی</p> <p style="text-align: center;">این وب هم برای ثبت تموم لحظه های شیرین وقشنگمون</p> <p style="text-align: center;">من و عشقم نه شیرین وفرهادیم ,نه لیلی ومجنون</p> <p style="text-align: center;">ماقراره خودمون یه قصه ی جدیدباشیم<img class="transparent" src="http://gazo.emoji7.jp/img/03hu5_278550/%E5%AE%9D%E7%9F%B3%E7%AE%B1%E2%98%86%E3%80%9F_m.gif" alt="http://gazo.emoji7.jp/img/03hu5_278550/%E5%AE%9D%E7%9F%B3%E7%AE%B1%E2%98%86%E3%80%9F_m.gif" /></p> <p> جُداييمونـ...عارزو خيلياسـ...نفسامونـ بَندهـ بهمـ...<br /> نميشيمـ جــُدا...واسهـ كورےچِشـ حســودا...</p> <p style="text-align: center;">*****</p> <p style="text-align: center;">تاریخ آشنایی : 95/3/1ساعت00:15</p> <p style="text-align: center;">اولین دیدارمون : 95/3/4ساعت 2:00</p> <p style="text-align: center;">اولین تلفنی حرف زدن : 95/3/16ساعت 2:30تا3:20</p>http://alirezoo.loxblog.com/post.php?p=11http://alirezoo.loxblog.com/post.php?p=8<p>http://gazo.emoji7.jp/img/04ctj_491365/%E3%81%88%E3%82%93%E3%81%B4%E3%81%A4_m.GIF</p>http://alirezoo.loxblog.com/post.php?p=8http://alirezoo.loxblog.com/post.php?p=7<p>زمستون 94هم گذشت من همچنان تو اموزشگاه بودم امادیگه علی نمیومدچون تاوقتی تکلیف خدمتش مشخص نشه نمیتونست ثبت نام.کنه...بعدهم که عید نوروز(95)اومد و رفت ودیگه روزای شلوغ درس وامتحان اومد ...من واسه کنکور میخوندم و پری براامتحانات پایان ترم اماده میشد...اون موقع دیگه تنهای تنها نبودم و پریسا دیگه مثل قبل بچه نبود که درکم نکنه ...بزرگ شده بود و 16سالش بود بازم خیلی خوب منومیفهمید و توتموم لحظات سخت زندگیم کنارم بود و آرومم میکرد ...کسی جزاون نبود که کمکم کنه ....</p>http://alirezoo.loxblog.com/post.php?p=7http://alirezoo.loxblog.com/post.php?p=6<p>چند سال گذشت ومن دیگه اون دختر مغروری که همه دغدغدش درسش بود نبودم ....با کلی اتفاقاتی که تو این چن سال افتاد و روزایی که گذشت دیگه خبری از غرورقبلی نبود ...مث همیشه تنهاییموحس میکردم اما ایندفعه بادلی شکسته و خسته ازهمه چی ....درسم و دبیرستانم تموم شده بود و دوبار کنکوردادم و هردوبارهم ناراضی ازنتیجم البته خودمم قبول دارم درس نخوندم که بخوام از نتایجم راضی باشم ...</p><p>خلاصه دیپلممو گرفته بودم و پیش دانشگاهی هم تموم کرده بودم و میخواستم بازم برای کنکور اماده بشم ...اماخب بازم انگیزه ی قبلیونداشتم و اصلاحس خوبی به زندگی و روزام نداشتم ... فقط میگذروندم و بادرس وکتابام سعی میکردم خودموسرگرم کنم ...ولی چون یکسال تاکنکور مونده بود دیگه نمیخواستم مث سال قبلش فقط درس بخونم وتوخونه باشم ...خسته شده بودم ازاین تکرار و حسابی حوصلم سررفته بود تااینکه باخونوادم صحبت کردم و تصمیم گرفتم توی آموزشگاه رانندگی مشغول به کارشم و تا زمان کنکورم سرم گرم باشه هم.درسموبخونن وهم حوصلم سرنره ...اینطورشد که کارموتواآموزشگاه شروع کردم وصبح تا ظهر باابن.کار وقتم میگذشت و خوبیش این بود کسی که همکارم قراربودبشه دختری بود که همسن وسال خودم بود وقبلا هم تو دبیرستان دیده بودمش .حس کردم اینطوری بهترباشه ...یکی ازهمین روزاوقتی داشتم یه سری مشخصات رو تودفتر ثبت میکردم متوجه اومدن کسی شدم ک بعد چن سال دیدمش علیرضااومد اموزشگاه وبعدمدتها دیدمش ولی هنورم اون اخما و جدی بودنشوداشت تازه هنوزم خودشومیگرف کلاس میذاشت وهمین منوحرص میداد ...ازحرفاش بابقیه متوجه شدم که درسشوتموم کرده و چون کارت پایان خدمت نداره نمیتونه ثبت نام کنه و درگیر همین کاراش بود و گهگاهی میومد اموزشگاه برای پیگیری کاراش ...یه بارم ک اومد نشست روصندلی های طرف میزمن و با مدیرمون مزجی حرف میزد و راهنماییش میکرد ازونجافهمیدم پیش دانشگاهیشوتموم کرده و رشتشم مثل خودم تجربی بوده .بااینکه کاملاتودیدمن بود چون واس من خودشومیگرف سعی میکردم نادیدش بگیرم فکرنکنه خبریه خخخ کلا اخلاقم اینه با آدمای مغرور مثل خودشون رفتارمیکنم...چون اونم اصلا توجهی نمیکردمنم سرم توکارخودم بودوحرفاش که تموم شد رفت.اون موقع یه پسرقدبلندو لاغرتر بود که موهاشم دیگه مثل قبلا روپیشونیش نبود و بلکه موهاش کوتاه بودن .... بعداون دیگه اخرین بارنبود که اومداموزشگاه هر چن وقت یکبار میومد و خبر مزجیومیگرفت ...وهمین رفتارش خیلی برام عجیب بود اخه همیشه میومد تا جلودر که میرسید ومنم روبروی در مینشستم همیشه ی سوال تکراریو میپرسید منم خیلی جدی مثل خودش جوابشومیدادم و میرفت ....<br />- سلام خسته نباشید<br />- سلام مرسی بفرمایید <br />- اقامجتبی نیستن؟(بااینکه میبینه دراتاقش بازه و کسی نیس بازم سوال میکنه تازه فقطم تا جادراتاقم میومد وهمونجا وامیستاد)</p> <p>- بفرماییدنخیر نیستن رفتن تاجایی کارداشتن <br />- باشه خودم باهاشون تماس میگیرم پس.خیلی ممنون خداحافظ شما<br />- (درحالیکه لجم میگرفت ازین سوال تکراریش یه عجببببب ته دلم میگفتم)بسلامت !<br />ومیرفت تا سری بعد که دقیقا همین سوال وحرکتو تکرارمیکرد ومیرفت .... تعجب میکردم که چرا اینطوریه خندم میگرفت و به دوستم میگفتم. اینومیشناسی ؟ولی نمیشناخت گفتم نمیدونم چرااین پسره اینطوریه هروز میاد دنبال مزجی باابنکه میتونه ی زنگ بهش بزنه و باخودش هماهنگ کنه بجای اینکه هروزبیاداین سوالوازمن بپرسه ....علی ازهمون باراولی که تواموزشگاه دیدمش متوجه شدم که بابقیه پسرایی که میدیدم ومیرفتن ومیومدن یه تفاوتی داشت واونم ادب و شخصیتی بود که از رفتاراش میشدفهمید ...وهمین برام جالب بود و باخودم فکر میکردم که کی بااین آدم مغرور دوسته واونجور که خودشومیگیره حتما ده بیستا دوس دختر داره اخه دخترا بیشتر جذب اینطور پسرامیشن ...ولی خب بازم چیزی نشنیده بودم که باکسی تومیامی دوست باشه وهمین کنجکاوم کرده بود فقط یه کنجکاوی کوچولو ...خلاصه علی میرفت میومد و من یه بار که پری از اموزشگاه خبرمیگرف براش از علی گفتم اونم خوب شناخت چون علی رفیق دوس پسر پری ک سجاد بودمیشد(پری وسجاد قبلا چن ماهی باهم بودن و اون موقع باهم ) و گفت رفیق سجاده اسمشم علیرضا اصغریه ... من بااینکه پروندش تواموزشگاه بود حتی توجهی به اسمش نکرده بودم چون خوشم نمیومد ازش ...تااینکه تایه اونروز فهمیدم اسمش چیه و بعد اونم که یه بار که منو پری بیرون بودیم موقع برگشت به خونه تو چن قدمی اموزشگاه توپیاده رودیدمش ...داشت از روبرومون میومد پری گف این همون پسره مغروره وقتی نگاکردم دیدم اره خودش بود یه لحظه بهم.نگاکردیم و رفت و پری گفت چه خودشم میگیره گفتم اره والا خندیدم .دیگه بعد ازاونروز ندیدمش تا اینکه ....</p>http://alirezoo.loxblog.com/post.php?p=6http://alirezoo.loxblog.com/post.php?p=4<p style="text-align: center;"><span style="font-size: small;"><img src="http://gazo.emoji7.jp/img/03vpq_221407/%E3%81%8A%E8%AA%95%E7%94%9F%E6%97%A5%28%2A%60%E3%83%BB%CF%89%E3%83%BB%29_m.gif" alt="お誕生日(*`・omega;・) のデコメ絵文字" border="0" /></span><span style="background-color: #ffffff; color: #ff0000;"><strong> ماهگی عشقمـــون مبــــــارک<img src="http://www.millan.net/minimations/smileys/frenchyf1.gif" alt="French Kiss" width="40" height="26" border="0" /></strong></span></p> <p style="text-align: center;"><img src="http://s6.uplod.ir/i/00838/jzdx707avizb.jpg" alt="" width="300" height="300" /></p>http://alirezoo.loxblog.com/post.php?p=4http://alirezoo.loxblog.com/post.php?p=3<p style="border: 0px none; padding: 0px; margin: 0px; color: #34495e; font-family: tahoma; font-size: 11px; line-height: 20.9px; text-align: right;">تو حال وهوای ماه ررمضون و هوای گرم ....صبح زود و یه جایی دورتراز بقیه و دوربریامون ....منوتو اون دوتاعتیقه D: توی ماشین و وسط کوه و تو روشنایی وسکوت اول صبح ....خجالت و استرس ....گرفتن انگشتم بعد دستام تودستات جاگرفتن ....بهم قفل شدن تا ابد ....که هیچکس نتونه جداشون کنه ....بااولین لمس دستات تازه فهمیدم آرامش زندگیمو تودستات پیداکردم....همون موقع دوتایی گوش دادن به آهنگ خاص (بارون پاییزی _یوسف زمانی)باره اولی که دستاتگره خورد دوره تنم....فهمیدم عشق یعنی چی ...فهمیدم باشی بهترم :) خدامهربونی کردتوروسپرد دست خودم ..دستتو گرفتمو فهمیدم عاشقت شدم<img style="font-size: 13px;" src="http://s4.picofile.com/file/8100207050/9656.gif" alt="" /></p> <p>+هستند کسانی که آدم در کنارشان دستخوش تردید می شود<br />و دلش می خواهد آن ها را مثل پارچه لمس کند<br />تا از حقیقی بودنشان مطمئن شود...</p> <p style="border: 0px; padding: 0px; margin: 0px; color: #34495e; font-family: tahoma; font-size: 11px; line-height: 20.9px; text-align: center;">******</p> <p style="border: 0px; padding: 0px; margin: 0px; color: #34495e; font-family: tahoma; font-size: 11px; line-height: 20.9px; text-align: center;"><strong>تا میخندی قلبم دلشوره داره یه غریبه این خنده ها رو نبینه</strong></p> <p style="border: 0px; padding: 0px; margin: 0px; color: #34495e; font-family: tahoma; font-size: 11px; line-height: 20.9px; text-align: center;"><strong>شیرینه خنده های رویاییت دلو میکشونه به هر جایی</strong></p> <p style="border: 0px; padding: 0px; margin: 0px; color: #34495e; font-family: tahoma; font-size: 11px; line-height: 20.9px; text-align: center;"><strong>نمی دونم چی شد نفس شدی برام</strong></p> <p style="border: 0px; padding: 0px; margin: 0px; color: #34495e; font-family: tahoma; font-size: 11px; line-height: 20.9px; text-align: center;"><strong>که بشم عاشقت یه عاشق بی حواس</strong></p> <p style="border: 0px; padding: 0px; margin: 0px; color: #34495e; font-family: tahoma; font-size: 11px; line-height: 20.9px; text-align: center;"><strong>عاشقی که جونشو برات میده مث ما دو تا هیشکی ندیده</strong></p> <p style="border: 0px; padding: 0px; margin: 0px; color: #34495e; font-family: tahoma; font-size: 11px; line-height: 20.9px; text-align: center;"><strong>عاشقتم مثل بارون پاییزی واسه من عزیزی</strong></p> <p style="border: 0px; padding: 0px; margin: 0px; color: #34495e; font-family: tahoma; font-size: 11px; line-height: 20.9px; text-align: center;"><strong>دیوونت شده قلبمو روز و شبام شده عشق بازی</strong></p> <p style="border: 0px; padding: 0px; margin: 0px; color: #34495e; font-family: tahoma; font-size: 11px; line-height: 20.9px; text-align: center;"><strong>حاله قلب من با تو خوبه واسه توئه که داره میکوبه</strong></p> <p style="border: 0px; padding: 0px; margin: 0px; color: #34495e; font-family: tahoma; font-size: 11px; line-height: 20.9px; text-align: center;"><strong>آخه هیچ موقع قبل تو عاشق کسی نبوده</strong></p> <p style="border: 0px; padding: 0px; margin: 0px; color: #34495e; font-family: tahoma; font-size: 11px; line-height: 20.9px; text-align: center;"><strong>عاشقتم مثل بارون پاییزی واسه من عزیزی</strong></p> <p style="border: 0px; padding: 0px; margin: 0px; color: #34495e; font-family: tahoma; font-size: 11px; line-height: 20.9px; text-align: center;"><strong>دیوونت شده قلبمو روز و شبام شده عشق باز</strong></p> <p style="border: 0px; padding: 0px; margin: 0px; color: #34495e; font-family: tahoma; font-size: 11px; line-height: 20.9px; text-align: center;"><strong>حاله قلب من با تو خوبه واسه توئه که داره میکوبه</strong></p> <p style="border: 0px; padding: 0px; margin: 0px; color: #34495e; font-family: tahoma; font-size: 11px; line-height: 20.9px; text-align: center;"><strong>آخه هیچ موقع قبل تو عاشق کسی نبوده</strong></p> <p style="border: 0px; padding: 0px; margin: 0px; color: #34495e; font-family: tahoma; font-size: 11px; line-height: 20.9px; text-align: center;"><strong>هر چی روزا گذشت تو عزیز تر شدی</strong></p> <p style="border: 0px; padding: 0px; margin: 0px; color: #34495e; font-family: tahoma; font-size: 11px; line-height: 20.9px; text-align: center;"><strong>پا به پایه قلبم توام عاشق تر شدی</strong></p> <p style="border: 0px; padding: 0px; margin: 0px; color: #34495e; font-family: tahoma; font-size: 11px; line-height: 20.9px; text-align: center;"><strong>چشمات یه جاذبه ای داره که قلبمو به زانو در میاره</strong></p> <p style="border: 0px; padding: 0px; margin: 0px; color: #34495e; font-family: tahoma; font-size: 11px; line-height: 20.9px; text-align: center;"><strong>عشق ما باید تک باشه رمز بینمون چشمک باشه</strong></p> <p style="border: 0px; padding: 0px; margin: 0px; color: #34495e; font-family: tahoma; font-size: 11px; line-height: 20.9px; text-align: center;"><strong>عاشقتم یه عاشق دل داده که دلشو به دله تو داده</strong></p> <p style="border: 0px; padding: 0px; margin: 0px; color: #34495e; font-family: tahoma; font-size: 11px; line-height: 20.9px; text-align: center;"><strong>عاشقتم مثل بارون پاییزی واسه من عزیزی</strong></p> <p style="border: 0px; padding: 0px; margin: 0px; color: #34495e; font-family: tahoma; font-size: 11px; line-height: 20.9px; text-align: center;"><strong>دیوونت شده قلبمو روز و شبام شده عشق باز</strong></p> <p style="border: 0px; padding: 0px; margin: 0px; color: #34495e; font-family: tahoma; font-size: 11px; line-height: 20.9px; text-align: center;"><strong>حاله قلب من با تو خوبه واسه توئه که داره میکوبه</strong></p> <p style="border: 0px; padding: 0px; margin: 0px; color: #34495e; font-family: tahoma; font-size: 11px; line-height: 20.9px; text-align: center;"><strong>عاشقتم مثل بارون پاییزی واسه من عزیزی</strong></p> <p style="border: 0px; padding: 0px; margin: 0px; color: #34495e; font-family: tahoma; font-size: 11px; line-height: 20.9px; text-align: center;"><strong>دیوونت شده قلبمو روز و شبام شده عشق باز</strong></p> <p style="border: 0px; padding: 0px; margin: 0px; color: #34495e; font-family: tahoma; font-size: 11px; line-height: 20.9px; text-align: center;"><strong>حاله قلب من با تو خوبه واسه توئه که داره میکوبه</strong></p> <p style="border: 0px; padding: 0px; margin: 0px; color: #34495e; font-family: tahoma; font-size: 11px; line-height: 20.9px; text-align: center;"><strong>آخه هیچ موقع قبل تو عاشق کسی نبوده</strong></p>http://alirezoo.loxblog.com/post.php?p=3http://alirezoo.loxblog.com/post.php?p=2<p>m n</p>http://alirezoo.loxblog.com/post.php?p=2

کلبه ی عاشقونه ی آقا علیرضا وآرزوخانومش...
ما را در سایت کلبه ی عاشقونه ی آقا علیرضا وآرزوخانومش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ealirezoof بازدید : 289 تاريخ : سه شنبه 9 خرداد 1396 ساعت: 5:56