# 15آبان 95
سه روز قبل تولدت دیدنت ....یه دیدار خوب....شب تولدت و من خونه داییم بودم .... یکم سردبودنمون ....یه بحث خیلی بد ....حس وحال بدهردومون ....قرار گذاشتن واسه دیدنت ....تویه جای خاص و هوای خیلییییی سرد ....زیر نور مهتاب و توتاریکی شب ....ازدوردیدنت و پریدن توبغلت با گریه ...ساعت 2تا 2ونیم توبغلت موندن....لباستو دراوردی دادی به من وخودت بایه لباس نازک ....دستامو رو شیکمت میذاشتی تا گرم بشه ..اشکامو بادستات پاک میکردی و آرومم میکردی آروم گرفتن تو آغوش گرم ومهربونت با کلی استرس وترس و آخرش بوس یهوییت ....تاساعت 3ونیم نیمه شب بیداربودنمون وحرف زدن باهم ....غروب تولدت و اومدنت جلو خونمون باماشین ....هدیه ای که واس تولدت گرفتم و گذاشتم توماشینت (یه ساعت مچی و یه دسته گل +عکسش)شب و تولدی که خونوادت برات گرفتن ...وبلاگی که برا تولدت برات ساختم (http://www.alieman.loxblog.ir)و آهنگی که برات فرستادم (خوشبختی _میثم ابراهیمی)و تولدت که با تموم بدی اولش ولی آخرش شیرین و قشنگ بود وبیادموندنی شد....توبه دنیا اومدی و بااومدنت دنیاروبهم دادی :)
کلبه ی عاشقونه ی آقا علیرضا وآرزوخانومش...